ارتینارتین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
آرادآراد، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

آرتین والینا

انا و شیطونیاش

بهش می گم اسمت چیه می گه:انا عروسکش مدام جیش داره ومی گه:جیش کده وسری می بره یه گوشه تا جیش کنه ماشاالله خودش تقریبا مستقل شده برای دسشویی می گه جیش کده و شلوارشو در میاره میره بالای دسشویی فرنگی وکارش می کنه آب می زنه ودستاشم با صابون می شوره وشلوارش میاره تا پاش کنه همچین دختری ما داریم در کل از همون اول یه دختر فروردینی تمام عیار بوده .وتو کاراش مستقله تو غذا خوردنم همین طور صبحی بهش می گم اسمت چیه:می گه داداش می گم پس اسم داداش چیه می گه:انا چشماشو لوس می کنه و حسابی لوس باباههوبه آرتین هم اجازه نمی ده که نزدیک تر از اون به باباش یا من باشه .البته این گاراش کنترل می شه .آرتین هم قبول کرده این حالتشو و باش کنار اومده میگه: مام...
20 اسفند 1393

قصه خوندن الینایی

وقتی موقع خواب براشون قصه می خونم با دقت گوش می دن ولی باورم نمی شد که الینا خانم اینقدر خوب توجه کنه  یه روز دیدم در حال ورق زدن کتاب حسنی ما یه بره داشت بود.وباخودش یه چیزی با ریتم می خوند گوش دادمداشت می گفت:کشنگه پلنگه. ترجمه:لباس حسن قشنگه مثل پوس پلنگه ،حسابی ذوق کردم ، دیشب داشتم براش قصه حسنی نگو یه دسته گل می خوندم،هروقت می رسید به جایی که حسنی حموم نمی رفت می گفت:نخوام نخوام.هر وقت می رسید به واو واووامی گفت:واوواووا.وتو قصه خوندن با من همراهی می کرددختر گلم  
20 اسفند 1393

ناز گل خانم

الیناخانم تا داداشی باشن دخترخوب وگلی هستن امان از وقتی که داداش نباشه با اینکه داداشی کماذیتش نمی کنه بازم بدون اون تحمل نداره یا دشو داره یا لالایا هزارتا بهونه بنی اسراییلی دیگه دختری عاشق باباشه هرجا باشه اون باید در نزدیک ترین نقطه بهش باشهخیلی مهربونه هر کی هم کسی رو بزنه فهش معروفش رو بهش میده(گوژو)که اینم ازالطاف داداشه که توی مهمونی تولد از دوستان یاد گرفته.خیلی هم سریع الانتقاله . عاشقتم دختر مامان  گاهی وقتا با خودم فکر می کنم اگر دختر نداشتم یا دخترم اینقدر مهربون نبود چی کار می کردم. بوس بوس برای ناز گل خانم
14 اسفند 1393

تلویزیون

اون روز آرتین نشسته بودوکارتون نگاه می کرد شبکه یزد بودچندمدت بود که فکرش درگیر این مطلب بودکه آدما چطوری می رن تو تلویزیون  همون لحظه فکری به سرم زد زنگ زدم شماره صداسیما رو گرفتم و نوبت بهم دادن فرداشم با اجازتون از ساعت ۳ظهر رفتم اونجا وتا۸شب منتظر آقا آرتین بودم تا بیان  وخدا رو شکر بهش خوش گذشته بودموفق باشی پسر کنجکاو پی نوشت:الینا خانم چون کوچولو بودن ونمی تونستن رو صندلی بشینن نشد ببریم ...
14 اسفند 1393
1